نحوه ایجاد جریان پولی در شرکت کانادایی موضوع این بخش از مجلهی فنآوران است. آگاهی از این روند به شما کمک میکند تا بتوانید کسبوکارتان را به روش بهتری مدیریت کنید. بنابراین اگر به دنبال یادگیری تکنیکهای افزایش درآمد در کسبوکار خود هستید، تا پایان این بخش همراه ما باشید و از آموزشها و تجارب موسی علیخانی و محمد امانی نهایت بهره را ببرید.
نحوه ایجاد جریان پولی در شرکت کانادایی
برای اینکه به درک درستی از نحوه ایجاد جریان پولی در شرکت کانادایی برسید، ابتدا بهتر است با ماهیت بخش مدیریت محصول آشنا شوید. به طور کلی در هر سازمان خدماتی، یک بخش به نام مدیریت محصول (Product Management) وجود دارد که برنامهریزی، پیشبینی و بازاریابی محصولات تولید شده، بر عهدهی آن است. حالا در فرآیند سازماندهی و ایجاد جریان پولی، سه بخش اصلی به نامهای بازاریابی، پشتیبانی مشتری (customer support) و فروش، نقش موثری ایفا میکنند.
این سه مورد، باعث ایجاد جریان پولی و افزایش درآمد شرکت میشوند؛ یعنی اگر بخواهید در سازمان خود، یک ساختار سیستماتیک ایجاد کنید، حتما باید از این سه عنصر نهایت بهره را ببرید. بنابراین اگر هنوز اطلاعات چندانی پیرامون موارد مذکور ندارید، پیشنهاد میکنیم که در ادامه با ما همراه شوید تا راجع به هر یک از آنها به طور مفصل توضیح دهیم.
-
- بازاریابی: وظیفهی اصلی تیم بازاریابی، جلب توجه مشتری است. این تیم با مشتری در تعامل است و سعی میکند با اون ارتباطی سازنده برای شناخت نیازها و ارائهی محصول ایجاد کند.
-
- پشتیبانی مشتری: در گام بعد، زمانی که توجه مشتری مورد نظر به سمت شرکت شما جلب شد، باید تیمی داشته باشید که پشتیبانی مشتریان را بر عهده بگیرد و پاسخگوی سوالات و نیازهای آنان باشد.
-
- فروش: در مرحلهی آخر، زمانی که مشتری اطلاعات لازم را در رابطه با خدمات و محصولات شما به دست آورد و مجاب به خرید شد، نوبت به تیم فروش خواهد رسید تا خدمات و محصولات تولیدی شرکت شما را به نحو احسن در اختیار خریدار قرار دهد. ضمنا پس از این مرحله، باز هم بخش پشتیبانی مشتری، در ارائه خدماتی مانند پیگیری سفارشات و راهنمایی مشتریان و… سرویسدهی خواهد کرد.
این سه بخش در هر کسبوکاری به عنوان عناصر اصلی، نقش مهمی برعهده دارند و در صورت عدم وجود هر یک از آنها در کسبوکار شما، جریان پولی دچار نقص میشود.
تفاوت درآمد و ثروت چیست؟
برای آگاهی از نحوه ایجاد جریان پولی در شرکت کانادایی یا هر بیزینس دیگری، ابتدا باید فرق بین درآمد و ثروت دانسته و ماهیت هر یک را به خوبی درک کنید؛ زیرا مشکل بسیاری از صاحبان کسبوکار ایرانی در جامعه، تمرکز زیاد بر درآمد است و هیچ توجهی به ثروتاندوزی نیست. از سوی دیگر، این افراد نهایت تلاششان را میکنند تا هزینههای خود را به حداقل رسانده و صرفهجویی از ارکان مهم زندگی آنهاست.
حالا به نظر شما با این طرز فکر و عقیده، چه سرنوشتی در انتظار کسبوکارشان خواهد بود؟ بدون شک، پیش از هر چیزی، ارزش دارایی آنها روز به روز کاهش مییابد؛ یعنی کسی که تنها برای کسب درآمد و عایدی ماهانه تلاش کند، در نهایت هیچ ثروتی نخواهد داشت، اما شاید این سوال در ذهن شما هم شکل بگیرد که چرا ثروت تا این حد اهمیت دارد و دقیقا وجه تمایز بین آن و درآمد چیست؟
در پاسخ به پرسش مطرح شده باید بگوییم که آن دسته از صاحبان بیزینس که صرفا در پی کسب درآمد ماهانه هستند، به طور مرتب همیشه به دنبال پروژههای جدید میگردند تا اول ماه به درآمد مد نظر خود برسند و چون طی سالهای متمادی، هزینهای بابت گسترش کسبوکار خود نکردهاند، در گذر زمان پیشرفت چندانی نخواهند داشت و در نهایت با پیشی گرفتن سایر رقبا از گردونه خارج میشوند.
در مقابل، افرادی هم وجود دارند که توجه چندانی به درآمد ماهیانهی خود نمیکنند؛ در عوض حتی با صرف همان مقادیر نیز تمام توان خود را به کار میگیرند تا کسبوکارشان را توسعه دهند. بنابراین فرق بین بیزینسهای درآمدمحور با کسبوکارهای متمرکز بر سهام، در این است که دستهی دوم سعی دارند دائما ارزش ثروت اصلی خود را حفظ کنند تا دچار افت ارزش سهام نشوند.

فروش کسبوکار، راهی برای دستیابی به ثروت
نحوه ایجاد جریان پولی در شرکت کانادایی شما را به سمت ثروتاندوزی سوق میدهد. متاسفانه در ایران، فرهنگی برای خرید و فروش بیزینس وجود ندارد و این کار چندان جا افتاده نیست؛ اما در کانادا، کسبوکارهای مختلف ارزشگذاری شده و قابلیت فروش پیدا میکنند، زیرا در کشورهای اروپایی یک ساختار سازمانی وجود دارد که سبب شده ارزش فروش یک بیزینس 3 تا 8 برابر سود خالص آن باشد. این دقیقا همان مسئلهای است که در ایران مورد توجه قرار نمیگیرند. شما در هر کجای دنیا که باشید، باید کسبوکار خود را به گونهای مدیریت کرده و توسعه دهید که ارزش خالص آن، بیشتر از درآمد ماهانهاش باشد. حال شاید این سوال برایتان پیش بیاید که چطور میتوان ارزش بیزینس خود را ارتقا داد؟
در پاسخ به پرسش مذکور، یک سری اقدامات ضروری را در ادامه آوردهایم که حتما به آنها پایبند باشید و بکوشید تمام قواعد و اصول لازم را رعایت کنید. برای ارتقاء ارزش و قیمت کسبوکار خود، باید:
-
- برندسازی کنید.
-
- تیم مارکتینگ بالقوه تشکیل دهید و نیاز بازار را به خوبی بشناسید.
-
- سیستم پشتیبانی حرفهای داشته باشید.
-
- و در نهایت بیزینس خود را مانند یک سیستم بیعیب و نقص جلوه دهید تا کسی که قصد خرید آن را دارد، از کیفیت و ارزش کسبوکارتان رضایت داشته باشد.
پس اگر زمانی مدیر عامل اجرایی کسبوکار خود شدید، به عنوان یک CEO، در ابتدای مسیر تمام عوامل شرکت، خودتان ایستادهاید. بنابراین اولین کاری که باید انجام دهید، تهیهی یک نقشهی راه، تعیین وظایف و جایگزین کردن نیروی ماهر در هر یک از عناوین است. حالا این کار چه مزایای دارد و چرا باید چنین اقدامی انجام دهیم؟
1. سبب افزایش راندمان و بازدهی کاری شرکت شما خواهد شد.
2. بهرهمندی از تجارت و مهارتهای افراد متخصص در هر حوزه، شانس شما را برای پیشرفت کسبوکارتان افزایش خواهد داد.
3. بدین واسطه میتوانید در وقت و انرژی خود صرفهجویی کرده و امورات دیگر را به افراد مجرب واگذار کنید.
4. مهمتر از همه اینکه، حتی اگر روزی مشکلی برای شما پیش بیاید و برای مدتی قادر به مدیریت امور شرکت نباشید، خیالتان از بابت انجام کارها توسط همتیمیهای خود آسوده خواهد بود.
قیف بازاریابی چیست؟
در رابطه با قیف بازاریابی که بخش مهمی از مراحل نحوه ایجاد جریان پولی در شرکت کانادایی است، باید بگوییم که این اصطلاح در برگیرندهی سلسله مراتبی از فرایند آگاهسازی مشتری، تعامل با آن، فروش محصول و ارائهی خدمات پشتیبانی پس از ثبت سفارش است. به طور کلی یک قیف بازاریابی شامل مراحل زیر خواهد بود:
-
- آگاهی (Awareness)
-
- تفکر و ارزیابی (Consideration)
-
- خرید (Purchase)
-
- وفاداری مشتری (Loyalty)
-
- ارتباط بعد از فروش (advocacy)
با ما همراه شوید تا در ادامه به بررسی هر یک از آنها بپردازیم.
آگاهی (Awareness)
اولین مرحله از قیف بازاریابی، ایجاد یک پیش زمینه نسبت به بیزینس و برند خود، در ذهن مشتری است. یعنی کسی که به خدمات شما نیاز دارد، باید به خوبی با کسبوکارتان آشنا شود تا اعتماد اولیه بین طرفین شکل بگیرد. امروزه روشهای مختلفی مانند تبلیغات، فعالیت در رسانههای اجتماعی، محتوا مارکتینگ و… وجود دارند که علاوه بر جلب توجه مخاطب، باعث برندسازی هم میشوند.
تفکر و ارزیابی (Consideration)
در گام دوم، طبیعتا مشتری مورد نظر به دنبال کسب اطلاعات بیشتر راجع به محصول و خدمات شما خواهد بود تا در نهایت به این نتیجه برسد که آیا فراوردهی شما ارزش خرید و صرف هزینه را دارد یا خیر. در ضمن به خاطر داشته باشید که اغلب مشتریان در این مرحله، معمولا شما را با رقیبهایی که در بازار دارید مقایسه میکنند تا در صورتی که قانع شوند شما نسبت به آنها برتر هستید یا بهتر میتوانید پاسخگوی نیاز کاربر باشید، سفارش خود را در شرکت شما ثبت کنند.
حالا به نظرتان در مرحلهی تفکر و ارزیابی چه باید کرد تا مشتری قانع شود که کالا یا خدمات مورد نیاز خود را از بیزینس شما دریافت کند؟ در پاسخ به این پرسش، توصیهی ما ارائهی محتوای آموزشی و مقایسهای، برنامههای نقد و بررسی کالا و خدمات خود و… به مشتری است تا بدین ترتیب، تصمیمگیری برای او راحتتر شود. علاوه بر این، اگر به صورت حضوری با مشتریان خود در ارتباط باشید، آنها ممکن است از نزدیک محصولات شما را مورد بررسی قرار دهند و با لمس محصول، مطالعهی برچسب درج شده بر روی آن یا پرسیدن سوالات مختلف از کارشناسان فروش شما، تصمیم گیری نهایی را در ذهن خود انجام دهند.
خرید (Purchase)
اگر مرحلهی قبل، با موفقیت و به نفع شما پشت سر گذاشته شود، مشتری تصمیم میگیرد تا کالا و خدمات مورد نظر را از شرکت شما دریافت کند. این مرحله معمولا شامل فرایند پرداخت، ثبت سفارش و تحویل محصول و ارائهی خدمات به مشتری است. طی فرآیند خرید، اگر بتوانید یک بستر امن و بیدردسر برای ثبت سفارش مشتریان فراهم کنید، تجربهی یک خرید مقرونبهصرفه و مطمئن را برای آنها به ارمغان خواهید آورد که شانس شما را برای خدماترسانی مجدد به مشتری مورد نظر، افزایش میدهد.
وفاداری مشتری (Loyalty) و ارتباط بعد از فروش (advocacy)
پس از خرید باید یک رابطهی پایدار با مشتریان داشته باشید و ارتباط خود را با آنها حفظ کنید تا در آینده باز هم به سراغتان بیایند. در این مرحله، با بهرهگیری از محتواهای ارزشمند، ارائهی خدمات پشتیبانی و پیگیری رضایت مشتریان، میتوان برای حفظ تعامل با آنها تلاش کرد.

تناسب ریسک و پاداش در کسبوکار
با توجه به یک قاعدهی کلی، انسانها توقع دارند که به ازای افزایش ریسک در کسبوکار خود، پاداشی که به دست میآورند، افزایش یابد. در مقابل آن، افرادی نیز هستند که همواره تلاش میکنند تا علاوه بر کاهش میزان ریسک، پاداش را افزایش دهند. در صورتیکه این باور کاملا اشتباه است، زیرا لازمهی یک بیزینس سودده، تشکیل سیستم و توسعه سازمان است و تنها با صرف درآمد و جایگزین کردن افراد جدید، همواره مقداری ریسک در روند امور خواهد بود.
بنابراین اگر یک کسبوکار باارزش برای فروش گذاشته شود، اما هیچ سیستم و شبکهی قدرتمندی پشت آن نباشد، بدون شک خرید آن کار درستی نخواهد بود، چرا که این کسبوکار به دلیل پایههای سست و عدم وجود جریان پولی در آن، دیر یا زود فرو میپاشد. از سوی دیگر هم کسی که اقدام به فروش چنین بیزینسی با قیمت کلان به افراد سادهلوح را داشته باشد، کلاهبردار است.
داستان سرایی؛ رکن اصلی مارکتینگ
در این بخش از مقالهی نحوه ایجاد جریان پولی در شرکت کانادایی، قصد داریم شما عزیزان را با ماهیت استوری تلینگ در مارکتینگ آشنا کنیم، پس تا پایان همراه ما باشید.
به طور کلی، اولین چیزی که هر کسبوکاری بدان نیاز دارد، داستانسرایی است. داستان هم همیشه از (چرا) شروع میشود. حالا یک بازاریاب هر اندازه که داستان کسبوکار خود را واضحتر برای مخاطب بیان کند، توجه بیشتری از سمت او دریافت خواهد کرد. امروزه در دنیای مارکتینگ، دیگر کسی به دنبال شناخت محصولات یک شرکت نیست، بلکه در جستجوی داستان پشت آن است. حتی چند قرن پیش هم سقراط در این باره گفته بود: (کسی بر جامعه حکومت خواهد کرد که داستانسرای خوبی باشد).
بنابراین هر بیزینس و کاری که ما راهاندازی میکنیم، برگرفته از یک داستان مشخص است و برند ما گویای آن داستان خواهد بود. در بازاریابی و برندینگ، داستان همان استراتژی کسبوکار است؛ یعنی نوع اقداماتی که جهت مدیریت کسبوکار خود انجام میدهید و عنصری که آن را برای مخاطب بازگو میکند، برندینگ است. پس میتوان گفت که هدف از برندینگ، جلب توجه و معرفی یک بیزینس است.
مثال: داستان یک شرکت سازندهی سرویس خواب و تشک میتواند این باشد که برای مشتریان خود، خواب راحت و آسودهای به ارمغان آورد و با قیمت مناسب، آن را درب منزل به آنها تحویل دهد.
قیف تبدیل سرنخها به مشتری
5 مرحله برای تبدیل سرنخ به مشتری وجود دارد که اگر به درک درستی از هر کدام برسید، شانس شما برای جذب مشتریان بیشتر و در نهایت ایجاد جریان پولی در شرکت کانادایی خود با احتمال بالاتری پیش خواهد رفت. این 5 مرحله عبارتند از:
-
- چشمانداز: زمانی که مارکتر متوجه علاقهی مخاطب نسبت به محصولات و خدماتشان شد، باید خیلی سریع این سرنخ را دریابد و خود را برای دریافت فرصت مذاکره با مشتری، آماده کنند.
-
- فرصت: فرصتها سرنخهای بالقوهای هستند که پتانسیل واقعی برای تبدیل یک مخاطب عادی به مشتری را دارند. شما میتوانید در این مرحله با ارائهی وبینار، پیشنهاد تشویقکننده، محتوای کاربردی و… توجه مخاطب را به خود جلب کنید.
-
- مذاکره: مرحلهی مذاکره زمانی رخ میدهد که شما فرصت بحث با مخاطب خود را به دست آورید. یعنی تا به این مرحله، فرد مورد نظر به یک شناخت نسبی از محصولات و خدماتتان رسیده است. حالا شما باید هر آنچه را که حس میکنید میتواند مخاطب را به مشتری تبدیل کند و یک توافق سودمند دو طرفه ایجاد کند، بر روی میز مذاکرات خود قرار دهید.
-
- پروپوزال: در این سند باید جزئیات محصول و خدمات شما به طور کامل قید شده باشد و مواردی از جمله قیمت، ویژگی، مزایا و راهحلهای سفارشیسازی و… به خوبی بیان شود.
-
- پیروزی: برد و پیروزی نتیجهی سرنخهایی است که به انتهای قیف رسیدهاند. این یعنی مخاطب مورد نظر، در نهایت پیشنهاد شما را پذیرفته و تصمیم دارد تا با خرید از شرکت شما، به مشتری تبدیل شود.
به عنوان سخن آخر میتوان گفت
نحوه ایجاد جریان پولی در شرکت کانادایی روندی کاملا علمی را طی میکند. اگر به دنبال راهاندازی یک کسبوکار در کشور کانادا هستید حتما با مشاوران در این مورد صحبت کنید. شما نباید از دسته افرادی باشید که رد تلهی افزایش درآمد گیر میکنند و ثروت را به فراموشی میسپارند.
سوالات متداول:
- یک شرکت چگونه جریان نقدی ایجاد میکند؟ به طور معمول، اکثر جریانهای نقدی ورودی یک شرکت از مشتریان، وامدهندگان (مانند بانکها یا دارندگان اوراق قرضه) و سرمایهگذارانی است که سهام خود را از شرکت خریداری میکنند . گاهی اوقات، جریانهای نقدی ناشی از تسویه حسابهای قانونی یا فروش املاک یا تجهیزات شرکت است.
- جریان نقدی در کانادا چیست؟ جریان نقدی اندازهگیری میکند که یک شرکت چقدر پول نقد دریافت میکند در مقابل مقداری که هزینه میکند.
- چگونه شروع به ایجاد جریان نقدی میکنید؟ شبکه خود را راهاندازی کنید، هزینههای عملیاتی را در داخل بیاورید، کسب درآمد از محتوای ویدیویی، ایجاد یک وبلاگ و فروش تبلیغات، بازاریابی وابسته را وارد کنید، از وجوه ذخیره کسبوکار هوشمندانه استفاده کنید، کمیسیونهای منبع از طریق روابط کانال، یک انجمن عضویت راهاندازی کنید.